۱۳۸۷ اسفند ۹, جمعه

گزارش دماوند جبهه شمال شرقی

بنام خدا "رنج های کوه که بر چشم سختند, بر جان شیرینند" آبگرم با تیم پشتیبانی( صعود زمستانه دماوند-شمالشرقی) اعزای تیم:ساجده کشمیری(بندر عباس)- جعفر ناصری از پارس خودرو ( تهران)- محمدرضا مرادی و علی قادری ( اراک) تاریخ اجرای برنامه:27 لغایت 30 بهمن ماه 1387 روز یکشنبه 27 بهمن ماه ساغت 7:00 از روستای گزنه برای صعود به دماوند از یال بلند شمالشرقی حرکت کردیم. در کنار صدای دل انگیز رودخانه و لا به لای جنگلهای بسیار زیبای منطقه حرکت می کردیم و هنوز از برف خبری نبود. قطعا برف این منطقه نیز به دلیل کاهش بارش های سال جاری نسبت به سالهای گذشته ،کمتر بود.در همین تاریخ تیم دیگری از گروه کوهنوردی شاهین اراک برای صعود به قله از یال جنوبی در منطقه حاضر بودند. پس از طی مسیری درحدود سه ساعت به چشمه پهن کوه رسیده و استراحت و نهار را ظرف مدت یک ساعت انجام دادیم. تصمیم بر این شد تا از استله سر به راه خود ادامه دهیم. ساعت 18:00 در محل مناسبی در زیر یال اصلی شمالشرقی و در زیر قله سنگی کمپ تیم را برپا کردیم.امروز در حدود یازده ساعت کوله کشی سنگین و خسته کننده ای را داشتیم. شب آرام وبدون بادی را پشت سر گذاشته و صبح بسیار زیبایی را تجربه کردیم. روز دوشنبه 28 بهمن ماه بدون عجله و آرام به سمت پناهگاه تخت فریدون به راه افتادیم.این در حالی بود که صدای ریزش بهمن از دره یخار و دهلیز های آن به گوش می رسید. آرامی مسیر تا روی یال اصلی ادامه داشت و از آنجا به بعد با باد نسبتا شدیدی روبرو بودیم تا نهایتا در ساعت 15:00 به تخت فریدون رسیدیم. پس از گذشت دو ساعت تیم دو نفره ای متشکل از دوستان همدان و شهرکرد که آن روز به قله حمله کرده بودند به پناهگاه بازگشتند. صعودی موفق همراه با هوایی عالی را داشتند و شب را در همان جا گذراندند. بعد از تماس با دوستان و آگاهی از شرایط کامل هوا در روز بعد تصمیم بر این شد که فردا به قله حمله کنیم. مشغول به جمع کردن وسایل شدیم و خود را برای مبارزه ای سخت و شیرین آماده کردیم. هوا تا ظهر فردا بدون ابر و با بادی 65 کیلومتری همراه بود ولی از عصر ، با افزایش ابر همراه با بارش برف و کاهش شدید هوا روبرو می شدیم. با توجه به این هوا پیش بینی های لازم برای فردا صورت گرفت و کوله های حمله بسته شد. روز سه شنبه 29 بهمن ماه ساعت 7:00 از پناهگاه به سمت بالا حرکت کردیم. علی رغم تابش آفتاب هوای بسیار سردی را همراه با شدید داشتیم. به ناچار هر چهار نفر در یک کرده و با یک حلقه طناب 9 میلیمتری با کرامپون و تبر یخ در حال حرکت بودیم. باد روبه های شدید باعث یخ زدن هر چیزی که بیرون از پوشش مناسب بود می شد . از بالای یال اول که شیبی تقریبا مناسب دارد شروع به علامتگذاری مسیر با استفاده از پرچمهای راهنمایی که از قبل تهیه شده بود کردیم. بعد از دو ساعت ، خانم کشمیری از ادامه مسیر امتناع کرده، از تیم جدا شدند و به دلیلی که بعد برای بنده توضیح دادند به سمت تخت فریدون بازگشتند. کرده سه نفره شد و حرکت ادامه داشت. زیبایی قله که دل از هر کوهنوردی می برد شوق و هیجان ما را برای صعود افزایش می داد. توان تیم عالی و سرعت مناسب بود. ساعت 11:00 در محلی که برای استراحت ایستاده بودیم هوا رو به وخامت گذاشت و تا حدی به هم ریخت که یک کوله حمله را در همان جا گذاشته تا سبک تر به سمت قله حرکت کنیم و زودتر بازگردیم. از این جا به بعد در هوایی بسیار سرد تر و خراب به سمت قله می رفتیم. پرچمگذاری مسیر کمک بسیار زیادی هنگام فرود به ما می کرد پس همچنان به این کار ادامه می دادیم. ولی حرکت در این هوا مشکل بود. به هر حال رنج های کوه که بر چشم سحتند , بر جان شیرینند! سرعت ما کم کم کاهش یافته بود و تا جایی که بین هر قدم چندین ثانیه استراحت را بایستی می گنجاندیم. حس بلند پروازی در آبی و خاکستری آسمان در حالی که چشمانت بسته است از کولاک و بوی نه چندان جالب گوگرد و صدای زوزه باد از میان لایه های لباس در حالیکه حس ضعف و نا امیدی برای رسیدن به قله امان از پاهایت بریده , حس ارتفاع بلند است. شاید سخت ترین لحظات صعود را تجربه می کردیم . زمان زیادی را برای صعود نداشتیم چون سرعتمان پایین آمده بود ولی در هر حال زنده بودن قله را زیر پاهایمان حس می کردیم تا جایی که ساعت 15:00 به قله رسیدیم و از خوشحالی لبخند ها را نثار یکدیگر می کردیم. جعفر ناصری اولین نفری بود که به قله رسید و برای عکس برداری به سمت انتهای یال جنوبی و کنار سنگ بزرگ معروفی که برای یادگاری هر تیم بر روی آن نقش و نگاری به جا گذاشته, رفت ولی متاسفانه چنان سرمای قله زیاد بود که شارژ باطری دوربین عکاسی به چند عکس محدود بیشتر توان نشان نداد و دوربین خاموش شد. این عکس روی قله گرفته شده. خوشحالی مان را برای قله گذاشتیم و لبخند یخ زده مان را به ابرها تقدیم کردیم و سریع به سمت پایین براه افتادیم. مسیر کم کم در حال نا پدید شدن بود. اول یال های سنگی که رسیدیم قدرت دید کاملا کاهش یافته بود و تا جایی که کوله حمله را گذاشته بودیم را در هوای نیمه روشن رفتیم البته سرعت فرودمان بسیار کند بود. از کنار محل کوله هوا تاریک شد و مجبور بودیم تا باقی مسیر را در هوایی تاریک همراه با بارش برف فرود برویم. قدرت و غیرت تیم را بایستی محک زد. با دنبال کردن پرچمهای راهنما که کمک بسیار زیادی در پیدا کردن مسیر به ما می کرد به سمت پایین بر می گشتیم. نور هدلامپ خانم کشمیری که به حالت چشمک زن و همچنین نور آتشی که با استفاده از زباله های درون پناهگاه، ایجاد کرده بودند دلگرمی خاصی به ما می داد تا بدانیم که کسی منتظرمان است و از طرفی انتهای این راه نه چسب کجاست. ساعت 19:00 به پناهگاه رسیدیم و با چای داغ و سوپ آماده ای که ساجده تهیه کرده بود و بیشتر از هر چیزی در آن لحظه برای ما ارزش داشت روبرو شدیم. تبریک می گفت و خوشحال از اینکه سالم و زنده و موفق برگشته ایم. روز چهار شنبه 30بهمن ماه بعد از صرف صبحانه و جمع کردن وسایل ، در کولاک و بورانی شدید از پناهگاه خارج شدیم . این در حالی بود که به دلیل وزش شدید باد ، باز مجبور به حرکت در کرده ولی این بار با یک حلقه طناب ده متری بودیم تا خدایی نکرده کسی از شدت باد سقوط نکند. از مسیر خودمان باز می گشتیم که تقریبا در ارتفاع 3800 متری مه غلیظی منطقه را فرا گرفت در حدی که تا فاصله پنج متری قابل تشخیص نبود. بعد از یک ساعت حرکت آرام بارش برف دوباره شروع شد و حالا مشکل پیدا کردن مسیر فرود هم به مشکلات دیگر اضافه شد. برای سرعت کار دره انتهایی استله سر را به صورت سخمه فرود آمدیم و باقی مسیر را در هوایی برفی به سمت گزنه ادامه می دادیم. در بین راه یکی از دوستان ساجده با وی تماس گرفته و با نگرانی خاصی جویای حالمان شد . دلیل آن تماس های مکرر کوهنوردان تهرانی با بندرعباس بود که وقتی دریافته بودند برنامه ما 4 روزه شده ، فکر امداد و نجات و تشکیل تیم جستجو و مانور هوایی و خلاصه تمام تشریفات مربوط به یک حادثه را در ذهن خود گسترده بودند. نگرانی دوستان به جا بود ولی از طرفی ما هم عصبانی از کسی که بنیان گذار این سلسله نگرانی ها بود! کار به جایی رسیده بود که آقای رفیعی عضو ستاد پیشگیری از حوادث کوهستان تهران با ما تماس گرفت و در نهایت با این جمله روبرو شد: " تیم ما به آبگرم به سر می برد ، تیم پشتیبانی هم دارد.پشتیبان ما آقا مازیار است و کسی قله نرفته!" . خلاصه با همه شوخی ها و ابزار آلات مسخره بازی از یاد تیم بیرون شد و در نهایت در ساعت 17:30 به اهرینه و امامزاده عبداله رسیدیم و با دیدن وانت مصطفی لاریجانی توانی مضاعف گرفتیم و ازآنجا هم به منزل ایشان در رینه رفتیم. تیم شاهین تا ارتفاع 5000 متری صعود کرده بودند و به دلیل اوضاع بد جوی برگشته بودند و ایشان را در منزل مصطفی ملاقات کردیم. شب با آبگرم و شام مفصل گذشت و روز بعد به اتفاق آقا مازیار به تهران برگشتیم و پس از دیدن آقای ستوده از کوهنوردان خوب تهران که زحمت امانت دادن طناب را کشیده بودندو تشکر از ایشان به خاطر زحمت ها و همچنین دریافت کتاب هایی که بعنوان یادبود به ما دادند، هر کس به سمت دیار خود باز گشت. در پایان جا دارد از خداوند متعال به خاطرسلامتی جسم و توان تحملی که به ما داده تا این صحنه های زیبا را درک کنیم ،سپاسگذاری کرده و از دوستان که در این برنامه ما را یاری کردند تشکر کنیم و همچنین از خود قله دماوند به خاطر رضایت از صعودمان! سرپرست برنامه : علی قادری